برای دیدن محتوای سایت روی دکمه دسته بندی کلیک بفرمایید
خاله ژ از راه دور اومده بود دیدن ر و ز ,یادتونه گفتیم ز رو زنبور نیش زد خورد زمین و سرش یک علامت واسه همیشه موند!خاله اونا هم یک پیرزن مهربون بود که از راه دور اومده بود به شهرک تا بهشون سر بزنه, همیشه بقچه نونش با یک بقچه لباس و یک بقچه کلوچه های خوشمزه همراهش بود. وقتی رسید به شهرک ر ز خوشحال اومدن دیدن خاله , گفتن خاله زودتر بریم خونه خستگی در کنید. ژ مهربون یک ژاکت زیبا واسه ر و یک ماژیک واسه ز هدیه اورده بود ,اونارو بهشون داد و با اونا رفت سمت خونه, توی راه آ رو دیدن گفت خوش اومدید خاله , بزارین ماشین بیاد خسته نشین,
سوار ماشین ای شدند و رفتند خونه.
ژ با ا
ژ با ی
بله ژ رسید خونه ولی جلوی پله نمیتونست از پله بالا بره زود بچه ها یک عصا واسه خاله اوردند, ژ با او !؟
بله بچه ها خیلی بچه ها خوش بودن و دوست نداشتن خاله از پیش اونا بره, تصمیم گرفتن چند نفر از گروه نجات که بزرگهای شهرک بودند دعوت کنند تا خاله رو هم نگه دارند, خاله ژ که صمیمیت مردم شهرک رو دید قبول کرد پیش آن ها بماند.